جدول جو
جدول جو

معنی صورت نشین - جستجوی لغت در جدول جو

صورت نشین
(ذَ پَ رَ)
مصور. مجسم:
عشق را در عالم اجسام مجنون نام کرد
حسن را صورت نشین کرده ست و لیلی ساخته.
واله هروی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صورت کشیدن
تصویر صورت کشیدن
صورت کردن، تصویر ساختن، نقاشی کردن، پنداشتن، تصور کردن، چیزی را خلاف واقع نمودن، گزارش دروغ دادن، ساختن پیکری شبیه انسان یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت بین
تصویر صورت بین
آنکه صورت ظاهر را ببیند و به معنی یا باطن توجه نکند، ظاهربین، برای مثال هر که ماه ختن و سرو روانت گوید / او هنوز از رخ و بالای تو صورت بینی ست (سعدی۲ - ۳۷۳)
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا شِ / شُ مَ / مُ دَ)
عکس کشیدن. تصویر کشیدن. نقاشی. رجوع به صورت برکشیدن، صورت برداشتن و صورت کردن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ کُ نَنْ دَ / دِ)
آنکه از روی نوشته ای صورت بردارد. آنکه نوشته ای را استنساخ کند. رجوع به صورت نویسی شود، آنکه صورتی از اثاثه و اشیای دیگر نویسد. رجوع به صورت نویسی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ خوَرْ / خُرْ)
بینندۀ صورت. آنکه ظاهر را نگرد. آنکه معنی را درنیابد یا بدان توجه نکند. مقابل معنی بین. قشری:
آنچه با صورت پرستان هری کردی عیان
هیچ صورت بین ندارد ز آن معانی جز خبر.
سنایی.
هرکه ماه ختن و سرو روانت گوید
او هنوز از قد و بالای تو صورت بین است.
سعدی.
بود دائم چون زبان خامه حرف ما یکی
گرچه پیش چشم صورت بین دوتا بودیم ما.
صائب
لغت نامه دهخدا
تصویری از صحرا نشین
تصویر صحرا نشین
مقابل روستا نشین، بادیه نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صورت کشیدن
تصویر صورت کشیدن
تصویر کشیدن نقاشی کردن، عکاسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدر نشین
تصویر صدر نشین
مقدم نشیننده، آنکه بالای دست همه می نشیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صورت کشی
تصویر صورت کشی
عمل و شغل صورت کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صورت بین
تصویر صورت بین
آنکه ظاهر را می بیند
فرهنگ لغت هوشیار